شاید اونم دلش تنگه ، خودشو با آهنگای عاشقونه آروم می کنه
شاید اونم گاهی از خواب می پره و گوشیشو چک می کنه
شاید نه، راحت خوابیده گوشیشو گذاشته رو سایلنت که کسی مزاحم خواب قشنگش نشه
شاید اونم مثل من وقتی داره با تاکسی رد می شه یه نگاهی به کوچمون می کنه شاید یه لحظه منو ببینه و آروم شه
شاید اونم وقتی تو اوج شادیه آرزو می کنه کاشکی من کنارش بودم و با هم شادی می کردیم
شاید ............فراموشم کرده
یادم رفته بودکه از قدیم میگن:
از دل برود هر آنکه از دیده برفت
با خودم فکر می کردم اگه یه چند روز بی محلش کنم جوابشو ندم باهاش سرد باشم نبینمش دلش واسم تنگ می شه ،
اما دیدم اونی که دلش تنگ شد من بودم ......
یادم رفته بود ، که من بیشتر از اون دوسش دارم اونم مثل بقیس یادش میره .... آره فراموش کاره
یکی به من بگه داریم به چه امیدی زندگی می کنیم؟
یادمه وقتی قرار بود مدل کامپیوترم رو ارتقا بدم به خودم گفتم این دیگه نهایت آرزوهامه اما وقتی بهش رسیدم یه مدت که گذشت کرم اینترنت پر سرعت(adsl) افتاد به جونم که اگه من یه ای دی اس ال بگیرم همه چیم حله و وای که تموم اوقاتم پر می شه اونم گرفتم بعد از یه مدت فهمیدم مدل گوشیم قدیمیه الان بورس بورس مدل های بالا تره شبا به فکر اینکه یه گوشی پیشرفته چقدر می تونه زندگیم رو عوض کنه با اون لحظه هام پر می شه می خوابیدم.....
حالایی که دارم اینو می نویسم همه ی اینا رو دارم و از قبل بیشتر احساس پوچی می کنم.....
انگار اون بزرگ بالایی تو وجود ما یه ظرف گذاشته که پر از آرزو اگه خالیش کنی و به همشونم برسی تنها چیزی که نصیبت می شه یه ظرف خالیه همین.....
پس چرا حرص زدن واسه این چیزای بی ارزش ، چرا اینجوریه
زندگیم خیلی سیاهه همش با خودم درگیرم نمی دونم اون چیزی که تو خونم اصلات منه یا اون چیزی که بیرون با دوستامم ؟؟؟؟
یه جور جنگ داخلی دارم با خودم می ترسم پیروز این جنگ منو به نابودی بکشونه.....
امروز یه سی دی برداشتم تقریبا مال 2 سال پیشم بود 16 سالم بود داشتم گوش می کردم پر از آهنگای شاد .......
چند دقیقه ای یاد اون روزا کردم و بعدش رفتم تو پوشه موزیک خودم و آهنگ های شاهین و گوش دادم...
وقعا از کجا به کجا رسیدم نه به اون آهنگای شاد نه به این آهنگای سیاه که بیشتر شبیه ناقوس مرگه.....
دیگه هیچی منو ارضا نمی کنه...... نه منظورم اینه راه و بیراهه معنی خودشون رو باختن چشمامو بستم و دارم می رم
کی گفته اگه قرار خنده ای در کار باشه باید به یکی دیگه بخندیم.....
اصلا این خندیدناس که داره منو نابود می کنه ...بابا کی گفته سر کار گذاشتن یه بدبخت ساده که مثل ما ذهنش پر از چیزای الکی و بدرد نخور نیست جالبه و کیف می ده.....
اه حالم از این حالم بهم می خوره
یه عده دوست از دشمن بدتر دورتن و می خوان با مسخره کردن اینو اون تو رو بخندونن ...یه لحظه می خوای تنها تو حیاط مدرسه قدم بزنی و با خودت خلوت کنی میان دورتو می گیرن و باید به چرت و پرتاشون گوش کنی....